بایک قاشق چایخوری
عمل پیوند مغزی که بین استخوانهای سرم گیرکرده بود
باگیسوان توکه هنوز گیره و گل سر داشتند را
باموفقیت انجام دادم
اول مغزی راکه بین استخوانهای جمجمه ام
کاملاً بی مصرف بادکرده بودرا
باقاشق چایخوری تراشیدم
ودرون ظرف غذای سگهای ولگرد
که شبها ازکوچه مامیگذشتند ریختم
سگها لب به غذای رایگان جلویشان نزدند
دیگرازکوچه ما گذرهم نکردند
بی تواما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
درون ظرف خالی جمجمه ام را
باگیسوان و گیره و گل سر یادگاری تو پر کردم
اوضاع من زیاد تغییر نکرده
فقط وقتی باد به سرم میخورد
پریشان و آشفته میشوم
بی اختیار
آنقدرسرم رابالذت به درودیوار میکوبم
تاازهوش میروم
ونیمه های شب
دربیابان های اطراف شهر
با صورتی خیس به هوش می آیم
صورتی خیس از بزاق دهان سگهای ولگرد
که روزی از کوچه ما میگذشتند
واکنون با لیس زدن مرابه هوش آورده بودند
تادوباره به کوچه برگردم
بی تواما به چه حالی من به کوچه برگشتم
کوچه ,غذای ,ظرف ,جمجمه ,سر ,ولگردکه ,بین استخوانهای ,گل سر ,و گل ,چه حالی ,به کوچه
درباره این سایت