مثل یک لاک پشت پیر
در آخرین روز زندگی
میان قلب تاریک اقیانوس
به دنبال یک کشتی جنگی غرق شده میگردم
یک کشتی جنگی شکسته
با میلیونها سرباز خسته
که همگی کنار توپهای آماده شلیک
گوش به فرمان آتش
به خوابی ابدی و دریایی فرورفته اند
در آخرین روز زندگی
مثل یک لاک پشت پیر
روی عرشه این قبرستان دریایی قدم میزنم
ونامه های ن جوان چشم به راه را
ازجیب سربازان خونین بیرون آورده و میخوانم
بدون اینکه فرمان آتش راشنیده باشم
بدون اینکه بفهمم
حین اشک ریختن برای معشوقه های چشم به راه
ازدرون لاک سنگی ام
به سمت نور وآسمان شلیک شده ام
آنقدر مسیر آسمان برایم آشناست
که حتی متوجه نشدم
لاک سنگی دنیاازروی دوشم برداشته شده است
ما همگی لاک پشت های پیری هستیم
که در آخرین روز زندگی
روی عرشه یک کشتی جنگی به شدت زاییده شده ایم
یک کشتی جنگی شکسته
که ازابتدای جهان
چاره ای به غیرازغرق شدن نداشت
غرق شدن درقلب آبهای سرد و تاریک.
یک ,لاک ,جنگی ,کشتی ,های ,آخرین ,لاک پشت ,کشتی جنگی ,یک کشتی ,آخرین روز ,یک لاک
درباره این سایت